به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شلتوک ؛
دکتر سید عبدالله ضیایی در سال ۱۳۰۲ ش در روستای دریکنار شهرستان لنگرود از شهرهای قدیمی استان گیلان پای به عرصه وجود گذاشت. سید حسین، پدر بزرگوار وی، مردی متدین بود و به همان شیوه نیکان و اسلاف گرامی اش به برنج کاری و نوغان داری مشغول بود.
وی در سن پنج سالگی برای آموختن قرآن به مکتب رفت و چند سالی را در آنجا نزد معلمان طالقانی – که از طالقان برای تعلیم و تربیت اطفال بدان نواحی می آمدند – قرآن و برخی از کتب متداول آن زمان، همانند «احسن المراسلات»، «سید الانشاء نوظهور»، «کلیله و دمنه» و «بوستان سعدی» و همچنین طرز نوشتن سندِ اجاره و فروش و انواع نامه نگاری، را فرا گرفت.
آیت الله دکتر ضیایی پس از تحمل سختی های فراوان موفق به اخذ پایان نامه کلاس ششم ابتدایی از مدارس دولتی شد و آن گاه در سال ۱۳۲۳ ش عازم حوزه علمیه قم گردید.
دکتر ضیایی درباره مسافرت خود به حوزه علمیه قم می نویسد:«من به همراه عدّه ای که عازم کربلا بودند، با مختصر اثاثیه زندگی مجرّدی و مبلغ ۳۵۰ تومان، که شاید ۷۰ تومان هم خودم داشتم، به طرف قم حرکت کردیم. اما از رشت تا قم دو شب و یک روز طول کشید تا وارد قم شدیم.
در سال ۱۳۲۳ ه’ . ش بود. فردای آن روز، وارد یکی از حجرات مدرسه فیضیه، که سه نفر از طلاب گیلان سکونت داشتند، شدیم. با آنها در آن حجره بودیم و مشغول درس شدیم. تا یکی از روزها بعضی از بزرگان علما از من دیدن کردند و پس از چند سؤال از صرف میر و امثله از ما چند نفر، خطاب به حاضرین کرده و فرمودند: هر چه زودتر برایش لباس روحانیت تهیه کنید تا در نرود!».
آیت الله دکتر ضیایی با نبوغ و هوش فوق العاده اش، ضمن آن که توانست خیلی سریع مراحل تحصیلی و کتاب های رایج حوزوی آن زمان را طی کند و سرآمد هم قطاران گردد، سطوح پایین تر را برای عده ای از طلاب تدریس می نمود.
دکتر ضیایی، در سال ۱۳۲۷ ش به قصد زیارت عتبات مقدس عراق و نیز ادامه تحصیل در حوزه نجف، از قم به آن دیار عزیمت می کند و مابقی سطوح را در آنجا به اتمام می رساند و به مدت سه سال تمام در آن دیار ماندگار شد.
وی درباره این قسمت از زندگی خود، چنین آورده:«سپس به اتفاق دو نفر از دوستان صمیمی عازم زیارت کربلا به طور قاچاق شدیم. ولی من تصمیم داشتم در نجف بمانم و پس از توفیق زیارت عتبات مقدسه در نجف ماندم. و دو سه سالی که در نجف بودم، خوب موفق به عبادات و زیارات و دروس بودم؛ به طوری که در مدرسه حاج میرزا خلیل سمت مدرّسی «معالم» و «مغنی» یافتم و قصد توطّن کردم؛ اما روزگار جریانی برای خانواده ام پیش آورد که پدر و مادرم با اصرار هر چه زیادتر، بازگشتم را دستور دادند؛ لذا اطاعت کرده و در قم اقامت گزیدم.»
آیت الله دکتر ضیایی، پس از اقامت در قم، به درس خارج آیت الله بروجردی و نیز به درس فلسفه و حکمت حضرات: علامه طباطبایی و امام خمینی حاضر و تنها از این بزرگواران بهره مند شد.
اقامت آیت الله ضیایی در قم، چندان دوامی نیافت و پس از چندی به ناچار به تهران رفته، در مدرسه علمیه مروی تهران به تحصیل خود ادامه داد و در درس خارج «کفایه»و «رسائل» و «مکاسبِ» آیات عظام: حاج سید احمد خوانساری، حاج عمادالدین غروی رشتی، آقا باقر آشتیانی و آقا میرزا هاشم آملی(ره) شرکت جست.
مرحوم دکتر ضیایی، از جمله برجستگان ممتاز حوزوی بود که به دانشگاه راه یافت و در ضمن تحصیل در دانشگاه جهت اخذ مدرک لیسانس در رشته معقول و منقول، از مبارزه و مقابله علمی با عناصر غربزده و اساتید منحرف دانشگاه غافل نبود. ایشان با این که به راحتی می توانست جذب مرکز دولتی شود اما فعالیت در دستگاه طاغوتی را جایز نمی دانست. این در حالی بود که وضع معیشت بر او بسیار سخت می گذشت و دوستان و دشمنان، هر کدام به طریقی او را مورد ملامت قرار می دادند که چرا با این مدرک با ارزش، استخدام نمی شوی تا وضع زندگی و آینده ات سر و سامانی بیابد؟
دکتر ضیایی با همه سختی ها و گرفتاری های زندگی، لحظه ای از کسب علم و دانش غافل نماند. ایشان بعد از اخذ مدرک لیسانس، به تحصیلات دانشگاهی ادامه داد تا موفق به اخذ دکترا در رشته علوم تربیتی از دانشگاه تهران شد. وی در این باره خاطره ای نقل می کند:
«در دوره دکترا مبصر کلاس بودم، آخر سال ها بود، یعنی در حدود سال ۱۳۳۵ ش، که مرحوم «آقای مشکاه» حُسن ظنّی به من داشت، در حضور جمعی از اساتید از من خواست که استخدام شوم؛ اما من این کار را حرام می دانستم، به تعلّل متوسل شدم. بالاخره استدلال آنها قوی بود و من جرأت نمی کردم که بگویم من حرام می دانم. تا آنجا که مستأصل شدم، گفتم استخاره می کنم. قرآن گرفتم و استخاره کردم. از باب اعجاز قرآن، این آیه در اول صفحه دست راست قرآن، بعد از گشودن، نوشته شده بود: اهم یقسمون رحمه ربّک نحن قسمنا بینهم معیشتهم.
وقتی این آیه را دیدند، کانّه علی رؤوسهم الطیر!! در مورد عدم قبول استخدام دولتی خیلی حرف ها خوردم؛ اما همه را به پای خدا محسوب داشتم که ان شاء الله همان طور که در دنیا پاداش مضاعف داده، در آخرت نیز عطا فرماید.»دکتر ضیایی از سال ۱۳۳۵ تا ۱۳۴۱ ش به امامت جماعت نازی آباد تهران مشغول شد و از دوستان و همکاران نزدیک آیت الله کاشانی در مبارزه علیه حکومت وقت بود.
آیت الله دکتر ضیایی، بعد از اخذ مدرک دکترا و اخذ اجازات اجتهاد از آیات عظام، به امر مراجع تقلید، تهران را به قصد توطن در گیلان ترک کرد و در آستانه اشرفیه رحل اقامت افکند. وی به مدت ۱۷ سال، یعنی از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۵۷ ش، به امر آیات عظام، بویژه حضرت امام خمینی (ره)، مأمور به امامت جماعت مسجد جامع و مدیریت حوزه علمیه جلالیه آستانه اشرفیه گردید.
آیت الله ضیایی جزو معدود عالمانی بود که توفیق یافت منشأ خدمات اجتماعی و سیاسی و آثار و برکات معنوی گردد؛ از جمله خدمات وی است:
۱- بازسازی و احیای حوزه علمیه جلالیه آستانه اشرفیه، با تجهیزات کامل.
۲- تربیت و پرورش صدها نفر طلبه که بسیاری از آنان در سمت امامت جمعه و جماعت و مناصب دولتی و قضایی به نظام اسلامی خدمت می کنند.
۳- احیای مسجد جامع آستانه اشرفیه با گنبدی بسیار زیبا.
۴- احداث بیمارستان در آستانه اشرفیه.
۵- احداث و مرمت مساجد و حسینیه های فراوان در منطقه.
۶- احداث پمپ بنزین.
۷- احداث ساختمان های فراوان وقفی از قبیل حمام و… .
۸- اعزام مبلغ به روستاهای گیلان و مازندران، یکی از روش های پسندیده و موفق وی در این باب بود.
از آنجا که ایشان با روحیه و آداب و رسوم مردم منطقه کاملاً آشنایی داشت، اول ماه محرم یا رمضان، مبلغان اعزامی از قم و مشهد وقتی وارد استان گیلان می شدند، ابتدا به منزل وی در آستانه می آمدند. ایشان در منزل از آنان امتحان منبر به عمل می آورد و بعد به تناسب نوع سخنرانی و لحن و معلومات طلبه، می فهمید که او را به کدام محل بفرستد تا هر دو راضی باشند. مردم منطقه از این روش همواره رضایت کامل داشتند و از او به نیکی یاد می کنند.
در استان گیلان در این اواخر، کمتر عالمی را سراغ داریم که از محبوبیت فراگیر در میان توده ها و طبقات مردم برخوردار باشد؛ با این همه در آستانه اشرفیه دو عالم برجسته دارای محبوبیت زاید الوصفی هستند: مرحوم آیت الله شیخ حسین وحید و مرحوم دکتر ضیایی.مرحوم وحید اهل معنا و باطن بود و دکتر ضیایی مناعت طبع داشت و با اخلاص بود. مردم منطقه دین داری خود را مرهون خدمات و زحمات آن علمای ربانی می دانند.. او به قدری محبوبیت در بین مردم داشت که حتی ساوک کاملاً رابطه عاطفی بین او و مردم را به مقامات بالا گزارش داده بودند.
مرحوم دکتر ضیایی از جمله شخصیت های برجسته و شاخصی بود که با توجه به تحصیلات دانشگاهی و تسلط و احاطه بر مبانی مسلک ها و شناخت عناصر منحرف و عقاید آنان، منزل خود را پایگاه پاسخ گویی به سؤالات علمی و شبهات گوناگون اساتید دانشگاه ها، فرهنگیان، گروه های مختلف از قبیل توده ای ها، بهایی ها، کمونیست ها و جوانان مسلمان دانشجو و… قرار داده بود. او نقش به سزایی در روشن شدن اذهان مردم در برابر این انحرافات داشت. او کانون توجه و مراجعه روشنفکران بود.
او مبارزه را از هنگام ورود به دانشگاه آغاز کرد و با مباحث و مناظرات علمی با چهره های منحرف و وابسته به رژیم طاغوتی و استخدام نشدن در دوائر دولتی – که نشانه مشروع ندانستن حکومت طاغوت بود – ، در عرصه های مختلف به مصاف طاغوت و اندیشه های منحرف رفت. زمانی که به آستانه اشرفیه بازگشت، باز هم از مبارزه باز نایستاد و در منابر و سخنرانی ها، در مناسبت های مختلف، به شدت از رژیم طاغوتی انتقاد می کرد؛ به طوری که یک سال قبل از انقلاب ممنوع المنبر شد و چند ماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، منزل او به دست عوامل مزدور ساوک به آتش کشیده شد که بر اثر آن، بسیاری از نوشته ها، کتب و تقریرات درسی مربوط به حوزه و دانشگاهش از بین رفت. او بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان یکی از خبرگان از استان گیلان به منظور تدوین قانون اساسی انتخاب گردید و سپس به طور موقت به تهران رفته، پس از چندی هم در قم مقیم شد. ایشان علاوه بر تدریس در حوزه، در شورای مدیریت حوزه علمیه قم در سمت دبیر شورا هم انجام وظیفه می کرد. به همت ایشان و جمعی از بزرگان حوزه علمیه و مدرسین عالی مقام، نخستین برنامه جهت ساماندهی و قانون مندی دروس و امور مربوط به طلاب تدوین شد.
دکتر ضیایی از طبع شاعرانه هم بی بهره نبود و اشعاری از ایشان به یادگار مانده است. از باب نمونه، غزلی را که ایشان به سال ۱۳۵۴ ش در مدح حضرت بقیه الله الاعظم – عجّل الله تعالی فرجه الشریف – سروده است، در اینجا می آوریم:
شب دردمند عاشق چه شب دراز باشد
غم دل به دل سراید، پی فاش راز باشد
چو خیال دلبرش را، به عیادتش ببیند
همه درد او شود به، همه ناله ساز باشد
سپری شده است عمرم، پی وصل آن یگانه
که وصال آن پریوش، همه دم نیاز باشد
نظر ار به مهر دارد، همه درد را زداید
چه رسد که لب گشاید، همه دلنواز باشد
همه عمر رنج بردم ره وصل او کنم طی
شده طی کتاب عمرم، ره وصل باز باشد
غم دل فراز گفتم، مگرش قبول افتد
به قبولی اش گهی چون کهی سرفراز باشد
همه درد من زهجرش، همه ناله ام ز مهرش
چه شود که آن سلیمان، نگهش به ناز باشد
به امید آن که آید، سر من به بر بگیرد
دم آخرین خود را، به سرم نماز باشد
مخراش ای «ضیایی» دل خود به پنجه غم
که امیر دادگستر، شه غم نواز باشد
سرانجام آیت الله سید عبدالله ضیایی، که به امراض معده و سرطان مبتلا شده بود و پس از معالجات ممتد در ایران و خارج (اتریش و انگلیس) در شب شام غریبان حضرت ابی عبدالله(ع) در بیست و سوم مرداد ۱۳۶۸ ش دار فانی را وداع گفت و به عالم باقی شتافت. روحش شاد/انتهای پیام شلتوک
منبع :پایگاه اطلاع رسانی حوزه