میگویند یکی از دلایل پررویی یا شیطنت بچههای امروزی اینست که «قنداق »نمیشوند!!
یعنی از گهواره خبری نیست که دست و پایشان را ببندند و از همان اول معنی اطاعت را به بچهها بفهمانند!
▫️یادش بخیر ما راتو دو متر پارچه چنان میپیچیدند که انگار میخواستند پست مان کنند اونور آب..!!
▫️بگذریم الان بچههای شش ساله تخت دونفره دارند واسش موزیک لایت میگذارند و با نور کم تا بخوابند..
▫️من که پسرهام از گهواره بیرون آمدند میگذاشتم رو پا به حالت سانتریفیوژ و آنقدر تکان میدادم تا پلاسمای خونشان جدا شود و بروند توکما… البته گاهی خوابشان نمیبرد و من را میخواباندند!
▫️خیلی از ماها واقعاً جلوی پدر و مادرامون پا مونو دراز نمیکردیم!
▫️تو یه جمع همیشه سعی میکردیم بزرگامون به حرمت بزرگ بودنشان اون بالای جمع بنشینن.. شاید وظایف مشخص شده بود.
?مدرسه ما قدیمی ها
▫️از نیمکت های سه نفره، زیر میز قایم شدن و نوک مداد قرمز سوسمار که زبون میزدیم خوشرنگ تر میشد چیزی بیاد دارید؟!
▫️از پاک کن های جوهری که یک طرفش قرمز و یک طرفش آبی بود چی؟!
یادتون هست با طرف آبی اش میخواستیم خودکار رو پاک کنیم که آخرش یا کاغذ رو پاره میکردیم یا سیاه و کثیف میشدند..؟
▫️ سقف آرزوهامون چقدر کوچک بود!
وقتی معلم میگفت برو گچ بیار از دفتر مدیریت… انگار مشعل المپیک دستمون دادند…بدو بدو بسمت کلاس و..!
▫️هنوز هم نمیدونم چرا آخر نمره مون «تمام» میگفتند, مثلاً بیست تمام!!
انگار پشت بی سیم داشتند نمره مون رو اعلام میکردند!
▫️گوشه های پایین ورقه های دفتر مشق مون نقاشی میکشیدیم بعد تند تند برگ ها رو ورق میزدیم میشد انمیشن..!
▫️وای چه حالی داشت وقتی مبصر از دفتر خبر میآورد، امروز معلم نداریم!! بی سروصدا وسایلتون رو جمع کنید با صف برید حیاط بعد خانه..!
▫️تو راه خونه اگر یه قوطی پیدا میکردیم تا خود خونه شوتش میکردیم!
▫️وقتی میرسیدیم خونه، مادر میپرسید: ساعت چنده مگه؟! میگفتیم بزرگه رو ۶ و کوچکه رو ۱۰ ، تعجب می کرد!چون معمولا با مرخص شدن از مدرسه غذایش را بار میگذاشت..!
▫️یادتون میاد در یخچال رو کم کم میبستیم تا ببینیم لامش چه جوری خاموش میشه؟!
اگر کسی هم بهمون میگفت برو آب برام بیار، اول خودمان از سر لیوان کمی آب میخوردیم و دهان مان را با آستین دست مان پاک میکردیم و بعد…
▫️شب هم زیر نور چراغ نفتی گردسوز، درس خواندن و بعدش با سایه و نور آن بازی کردن مزه ای داشت که خیلی از بازیهای امروزی ندارد.
▫️اوج تجمل گرایی ما در دهه شصت داشتن یک تلویزیون رنگی ۱۴ اینچ و یک رادیو و ضبط دو کاسته بود..
▫️خلاصه توقعات ما کم بود چرا که اکثر بچهها حاضر نبودند که فشاری رو پدر بیاد و خدای ناکرده شرمنده بشه..
با همان لباس قدیمی مدرسه میرفتند یا لباس بچههای بزرگتر رو تن میکردند..
▫️وسایل بازی ما هم دبرنا با نخود و لوبیا! گل یا پوچ ، چشمک، شاه دزد وزیر، اسم فامیل، هفت سنگ و تو فوتبال هم توپ پلاستیکی رو دو لایه میکردیم تا حس توپ چهل تکه به ما دست بده ..
البته ناگفته نماند دفتر نقاشی و خمیر بازی هم داشتیم..
▫️خوش بحال بچه های امروزی که کامپیوتر داره، اینترنت داره، فیسبوک، توییتر، ایکس لاکس، پی اس تری، ویدئو سی دی، موبایل آیفون هم داره….!!
?مادرهای قدیمی
مادرهای ما از نسل مادرهایی بودند که تخت خواب دونفره نداشتند! اما شب سرشان را با شریک زندگی شان روی یک متکا میگذاشتند..
▫️مادرهای ما از نسل مادرهایی بودند که به قناعت و قانع بودن افتخار میکردند..
▫️مادرهای ما یک میز پر از لاک وعطر و ماتیک نداشتند،امابعدازحمام لپ هایشان.
گل میانداخت و لب هایشان بوی خوش عطر صابون گلنار میداد..
▫️مادرهای ما با کم و زیاد زندگی ساختند و دم نزدند و صبور بودند..
▫️کیک تولد و کادوی ولنتاین و سالگرد ازدواج نداشتند اما خنده هایشان عمیق و از ته دل بود..
▫️مادرهای ما هود و مایکروفر و ظرفشویی نداشتند اما خونه هایشان همیشه بوی تمیزی میداد و عطر غذایشان تا سر کوچه می آمد، سبزی و نون تازه شون همیشه سر سفره بود..
▫️با انگشت دست ها شون کتلت درست میکردند، آنقدر خوشمزه که انگشتمان را باهاشون میخوردیم..
▫️شیشه های ترشی شان دور حیاط چیده شده برای همه سال موجود بود.
▫️صبحانه و ناهار و شام همیشه مرتب و آماده بود و هرگز برای درست کردن غذا ماتم نمیگرفتند! چون همه چیز رادر خانه آماده داشتند، یعنی اگرمیهمان هم میآمد
عمرا چیزی کم وکسری باشه..حتی آجیل و میوه و شیرینی…
▫️یاد سفره های سر ظهر خونه« ارباب» و یاد« ماری» پدر ومادر شهیدان خوش سیرت بخیر که همیشه مهیای پذیرایی از ما دوستان و رفقای آقا رضا و آقا مهدی بود.. روحشان شاد یادشان گرامی باد.
?جمعه ها این داستان ادامه دارد..
✍حسین داداشی
https://t.me/shenasanews
- شنبه 18 اردیبهشت 1400
- 7:01 ق.ظ
- بدون نظر
- کدخبر:2808
- حوزه: نوستالوژی
بچههای قدیمی

لینک کوتاه خبر:
https://shalltook.ir/?p=2808


